«الرعایة» شهید ثانی پیشتاز درایهنگاری مقارن
دکتر زهرا اخوان صراف؛ دکترای علوم قرآن و حدیث، پژوهشگر و مدرس حوزه و استادیار دانشگاه (akhavan_qom@yahoo.com).
مقدمه
مجموعهای از علوم حدیثشناسانه تراث اسلامی را به مصونیت نزدیک و از آسیبها محافظت میکند و از آفتها میپیراید. «درایةالحدیث» ابزار و فنی است که حدیثشناسان و حدیثپژوهان از آن برای طبقهبندی و تقسیم و تقییم(ارزیابی) احادیث استفاده میکنند، تا سره از ناسره تمییز داده شود.
نقل و تاریخ گواه است که دانشمندان امت در پیرایش و پالایش حدیث که حکایت سنت نبی اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) و معصومان از خاندان اوست، بسیار کوشیدند. قدمت این تلاش طاقتسوز به دیرینگی صدور سنت از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و امامان پاک(علیهم السلام) است. از این رهگذر، تراث عظیمی برای امت فراهمآمده است که هرگوشه آن شرایط عصری، نیازهای مقطعی و بایستههای شرایطی خاص را بازمیتاباند. پس منصفانه نیست که تلاش دانشمندان طایفهای؛ مثلاً شیعه، به سنجههای معتبر نزد طایفه دیگر، مثلاً اهلسنت، سنجیده شود و احیاناً خرد و حقیر بهنظر آید؛ زیرا هر گروهی دانشی را بنا نهادند که ابزار وصولشان به سنت صحیح بود.
برای مثال نمیشود گفت چرا شیعه که تکیهاش در نقل سنت شریف، بر تراث مکتوب تصحیحشده اصحاب ائمه(علیهم السلام) و کتب معتبر اصحاب و فهارس قوی بود، چندانکه سنیان بر ثبت رجال همت ورزیدند، نگران آن نبوده است. وجود مکتوب مُصَحَّح، که از مختصات طایفه امامیه بود، نیاز به تصحیح مرویات شفاهی از طریق اسانید را تا حد زیادی کاهش میداد.
همچنین مثلاً نمیتوان اعتراض کرد چرا دانشمندی به غرض تدوین علمی مقارن و تطبیقی که از اشرف انواع دانشهای بشری است و چهبسا انگیزه جمع تراث امت اسلامی باشد، نگاهی به کتب مخالفان انداخته یا از آنان چیزی نقل کرده و یا بخشی از علم را بر ترتیب و چینش و قواعد ایشان آراسته است. چنین پرسش و اعتراضی اگر واقع شود، قدر و قیمت علمی ندارد.
شهیدثانی الرعایة - یا البدایة - فی علم الدرایة را ناظر بر آثار متقدم خود، از کبار علمای سلف شیعه چون مفید و مرتضی و نیز متقدمان از علمای سنی و شاید بیش از همه، مقدمه ابنصلاح یا آثاری نظیر آن نگاشت. این نوشتار آشکار میکند این اثر کدامین سنگ بنای این دانش است و کجای این ساختار رفیع قرار دارد؛ چرا و چگونه از قبل خود تأثر پذیرفته و چه محتوایی یا منهجی بر آثار قبلی افزوده است و برای آیندگان چه رهآوردی دارد. این کار از طریق دقت در روش کتاب و تأمل در تأثر آن از آثار پیش از خود و تأثیرش بر آثار پس از آن است. صاحبنظران نسبت به درایه شهیدثانی مستقلاً یا در ضمن آثار دیگر سخن گفتهاند، اما زاویه پیشرو کمپژوهیده یا ناپژوهیده است.
الف) مفهومشناسی درایه
از علم درایه تعریفهای متعددی ارائهشده که غالب محدثان، جامعترین و مختصرترین تعریف را چنین پذیرفتهاند: «درایه علمی است که در آن از سند و متن حدیث و چگونگی فراگیری و انتقال، تحمل و ادای حدیث و آداب نقل آن بحث میشود».(1) هدف از پایهگذاری این دانش، شناسایی احادیث مقبول از مردود است.(2) آیتاللّه مرعشی نجفی در شأن و مرتبه این علم گفته است: «این دانش از اشرف علوم اسلامی است و بهمنزله مقدمه علم رجال است و این دو از مهمترین دانشهای حدیث هستند و استنباط احکام و رد فروع به اصول متوقف بر آنهاست».(3) همچنین گفتهاند: «دو علم درایه و رجال از دانشهایی هستند که فقاهت و اجتهاد به آنها متوقف است».(4)
ب) جایگاه دانش درایه در شیعه
معروف است که نگارش این دانش، بهصورتی مستقل، نزد عامه زودتر از شیعه شروعشده است. تحقیق در سیر نگارشهای این حوزه نشان میدهد که شیعه نیز از همان قرنهای نخست در این زمینه به تألیف آثاری دستزده است. اگرچه بهسبب رخدادهای زمانه اکثر اینها در اختیار ما نیست. علت تأخیر تألیف عالمان شیعه در این موضوع، امکان اعتباریابی احادیث با توجه به وجود قرائن تا قرن هشتم هجری بوده است. محدثان قدیم شیعه تا نیمه قرن چهارم هجری به جهت امکان ارتباط با ائمه معصوم(علیهم السلام) و اصحاب ایشان راههای مناسبی برای ارزیابی صدور احادیث در اختیار داشتند و تا چند قرن بعد نیز تألیفات اصحاب ائمه(علیهم السلام) در دسترس و مورد تأیید نیز قرار گرفته بود. ازاینرو، شیعیان تا قرنهای بعدی ضرورتی نسبت به وجود این دانش و تألیف مستقل در موضوع آن احساس نمیکردند.
شریف مرتضی (م 436ق) علت را این دانسته که روایات ما در کتابهایی که صحت آنها با تواتر یا با اماراتی که دال بر صحت روایات و صدق راویان است مکتوب و مضبوط بوده است. شیخ طوسی (م 460ق) معتقد است، اجماع امامیه بر این بوده که به اخباری که در کتابها مدونشده بوده عمل میکردند؛ بهطوری که اگر کسی به چیزی فتوا میداد، از وی نمیپرسیدند از کجا میگویی و اگر ایشان را به کتاب مشهور یا اصل معروفی حواله میدادند که صاحبش را به وثاقت میشناختند، دیگر سکوت میکردند و میپذیرفتند.(5)
عامّه بر سنّت محکمی از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) اکتفا و به ضبط و کتابت و تدوین آن اهتمام نمودند، اما چون بعضی از خلفا ایشان را از کتابت حدیث منع کرده بودند، اعتمادشان بر حفظ و ضبط در سینهها بود. اولین بار عمربن عبدالعزیز از ترس اینکه با رفتن علما دانشهایشان از دست برود، به کتابت حدیث رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) امر کرد. در آن شرایط، همت ایشان صرفاً در جمع و تدوین متمرکز بود و به صحت و ضعف حدیث توجهی نداشتند. این است که به اموری مانند صداقت، ضابطبودن راوی و ضبط احادیث با دقت در اسناد یا ساختگیبودن و نبودن روایت توجه چندانی نکردند.
این سبب آمیختگی صحیح و سقیم در روایات آنان و مشکلات و اضطرابات گوناگون در احادیثشان شد. این بود که دانشمندان عامّه به تألیف علوم حدیث متمایل شدند. برای همین، شاید بهنظر آید آنان در تدوین اصول حدیث از حیث تعداد و زمان بر حدیثشناسان شیعی مقدماند. درایهنگار مشهور عامی، حاکم نیشابوری (م 405ق) اهمال و اغفال در امر نقل روایات و زیادشدن بدعتها و کمشدن دانش مردم به اصول حدیث را، علت نگارش اصول حدیث خود میداند.(6)
البته کاربرد برخی اصطلاحات حدیثی در میان شیعیان، سابقهای طولانی دارد. گفتنی است که در چنددهه اخیر این دانش را «مصطلحات» نیز نامیدهاند. دلیل این اختلاف تعبیر را، تناسب بیشتر این تعبیر با محتوای این دانش و تناسب واژه درایه با دانش فقهالحدیث دانستهاند. گفتنی است که درایه در اصطلاح اهلسنت دایرهای وسیعتر دارد و دانشهای رجال، جرح و تعدیل، فقهالحدیث و مصطلحات، جزو علوم حدیثدرایی بهشمار میروند.
ج) بررسی و روششناسی درایه شهید ثانی
1. نام کتاب
شهیدثانی کتاب البدایة فی علمالدرایة را نگاشت. آنگاه خود شرحی برای آن تألیف کرد که موضوع بحث این نوشتار است. بعضی این کتاب را شرحالبدایة نامیدهاند.(7) برخی آن را شرح بدایةالدرایة خواندهاند.(8) نسخهای از کتاب که توسط کتابخانه آیتاللّه مرعشی نجفی چاپشده و عبدالحسین محمدعلی بقال آن را تحقیق کرده است، الرعایة فی علمالروایة نام دارد و منبع اصلی این نوشتار است. مرکز ابحاث و دراسات الإسلامیة این کتاب را تحقیق کرده و بوستان کتاب قم به نام الرعایة لحالالبدایة فی علمالدرایة چاپ کرده است. این نام از خط شهید در بالای نسخه خطی کتابخانه رضوی بهشماره 7325 گرفتهشده است.
2. ساختار و محتوای کتاب
کتاب مشتمل بر یک مقدمه و چهار باب است: باب اول در اقسام حدیث است؛ باب دوم به اینکه حدیث چه کسی مقبول و حدیث چه کسی مردود است، میپردازد؛ باب سوم در تحمل حدیث و طرق نقل آن است؛ باب چهارم در طبقات رجال و اسمای ایشان است.
محتوای این کتاب بیان مطالبی در این عناوین میپردازد: تعریف علم درایه، موضوع، غایت و مسائل آن، مقدمهاى در بیان اصول، کلیات، دانش درایه و اصطلاحات آن، اقسام خبر واحد، مانند: غریب، غریز و مستفیض، اقسام حدیث، صحیح، حَسَن، موثق و ضعیف، دیگر مصطلحات عالمان حدیث، مانند: مسند، متصل، مرفوع، شاذ، ناسخ و منسوخ، اصطلاحات خاص حدیث ضعیف، مانند: موقوف، مقطوع، مُرسَل، مُدلّس و موضوع، روایت چه کسانى پذیرفته و روایت چه کسانى ناپذیرفته است، در این بخش، شروط پذیرش خبر مانند: اسلام، بلوغ، عاقلبودن و عدالت راوى بررسىشده است، طُرُق تحمل و نقل حدیث مانند: سماع، قرائت بر شیخ، اجازه، مناوله و اعلام، چگونگى روایت حدیث، شامل مباحثى مانند: حکم نقل بهمعنا و حکم تقطیع حدیث، اسما و طبقات رجال، اقسام حدیث به اعتبار راوى و مروی عنه، مانند: روایت اَقران، مدبج، متفق و مختلف.
3. هدف و روش کتاب
هدف شهید این است که در متن و شرح، اصطلاحات دانش درایه را باتوجه به مجموع تراث اسلامی جمع کرده، اقوال را تحلیل و طبقهبندی نماید و هرجا لازم میبیند، اظهارنظر کند. پس کتاب وی چیزی بیش از اصطلاحنگاری در فن حدیث است و در واقع مشتمل بر آرا و اجتهادات خودش در این حوزه است. منابعش در این کتاب عمدتاً عامی بوده و شماری از آثار شیعه که در آنها افادات حدیثشناختی هست، مدنظر داشته است. وی به اقوال عامّه تسلط داشته و در این کتاب با ایشان مشی وفاقجویانه در پیشگرفته است. البته اثر از نقد آثار ایشان خالی نیست. وی بر رأی مختار خود تفصیلاً دلیل آورده است.
او همچنین به اقوال طایفه مسلط بوده و در آرای ایشان بسیار دقیق میشود. سپس اقوال را ریشهیابی میکند و برخی آسیبهای علمی ایشان را یادآور میشود. شهید در کتاب خود بعضی از بحثهای اصولی مثل حجیت خبر و معامله با احادیث متعارض و نسخ در روایات را هم آورده است و کتابش مشتمل بر فوایدی متفرقه، مثلاً در کتابشناسی هم هست. وی در این کتاب، متن و شرح را با هم آورده است، یعنی کتاب الرعایة او شرح مزجی کتاب البدایهاش است. این شرح از لحاظ ادبی چنان استادانه نگاشتهشده که به راحتی و روانی یک متن یکدست خوانده میشود و هیچ احساس نمیشود، حالت شرح و متن دارد.
بنای وی در مباحث این بوده که آرای شیعه و سنی را تتبّع کند، گرد آورد، طبقهبندی کند، نکات ابهام را روشن کند، آنها را نقد نماید و نظر خود را بیاورد و بر آن استدلال نماید. وی از قدمای موافق با نظر خود همواره نام میبرد. ادبیات کتاب بسیار دقیق است و به آرا و اقوال ادیبان نظر و توجه کامل داشته است. ارائه شواهد و نمونهها برای این مطالب، از مجال و موضوع این نوشتار خارج است.
د) تأثیر و تأثر درایه شهید نسبت به آثار قبل و بعد خود
(1). اولین تألیف مستقل
معروف است که اولین کسی که در این فن کتاب مستقل نوشته است، شهیدثانی است و پیش از او کسی تألیف مستقل و جامع در اینباره ننوشته است. تعدادی از مصادر به این مطلب تصریح کردهاند.(9) آیتاللّه مرعشی نجفی بعد از آنکه از شماری از دانشوران سدههای پیش از شهیدثانی، مثل ابنابیجمهور احسایی، صاحب دو کتاب المجلی و الغوالی و شیخ ضیاءالدین علی عاملی نجل شهید اول و فاضل مقداد سیوری حلّی صاحب کنزالعرفان بهعنوان کسی که در دو فن کتاب نوشتهاند، نام میبرد، گفته است که کتاب شهیدثانی، گوی سبقت از دیگران ربوده است و با وجود کمی حجمش، حاوی بیشتر مسائل این علم است.
تردیدی نیست که کسی که اولینبار بیشتر مسائل علم درایه را جمع کرد و اصول آن را به روشی خاص آراست و کتابش نزد دانشمندان، مصدر علم درایه و محل مراجعه ایشان شد، شهید ثانی است و علمای زیادی بعد از او در این علم قلم زدند و از شیوه او پیروی نمودهاند. وی در این دانش چند تألیف دارد:
1. غنیةالقاصدین فی معرفة إصطلاحات المحدثین؛ این بزرگترین تألیف او در این فن بوده است و در آخر شرحش بر بدایه به آن تصریح کرده است؛ اما متأسفانه مفقود شده و بهدست ما نرسیده است.
2. البدایة فی علمالدرایة؛
3. شرحالبدایة فی علمالدرایة که با نامهای گوناگون از جمله الرعایة لحالالبدایة فی علمالدرایة نامبردار است. این کتاب شرحی است که مؤلف بر کتاب البدایة خود نگاشته است.
4. علاوه بر این آثار که تألیفات مستقل شهید در علم درایه است، وی در شماری دیگر از آثار خود فوایدی در دانشهای حدیثی آورده است. از جمله قسم چهاردهم از جزء دوم از رسائل شهیدثانی الفوائد المتفرقة است. فایده چهارم فوائد فی الدرایة والحدیث است. شهید در آنجا بخشی از آرای سه دانشمند حدیث را از کتابهای آنها آورده و پیرامون آنها افاداتی دارد. این سه کتاب عبارتاند از: مقدمة ابنالصلاح، الخلاصة فی علمالحدیث اثر شیخ شرفالدین طیبی شارح الکشاف و أربعین ابنحجر.
(2). رابطه درایه شهید با تألیفات قبل خود
یکم. تألیفات شیعه
گفتیم که قبل از شهید، مسائل دانش درایه اگرچه در قالب تألیف مستقلی مدون نبود، اما لابهلای تألیفات مربوط به دانشهای دیگر از جمله اصول و رجال طایفه به بسیاری از این مسائل بهطور مبسوط پرداخته بودند. این آثار از مهمترین منابعی هستند که شهید در تدوین درایه خود به آنها نظر داشته است. عمدهترین آثار شیعی موردنظر او آثار سیدمرتضی، شیخ طوسی، علامه حلّی، محقق حلّی و شهید اول است. نظارت مطالب شهید نسبت به دانشهای مدون در کتب، سه صورت است:
1. گاه این مطالب را مطرح کرده و آن را نیکو شمرده و پذیرفته است و حتی برای تقویت آنها شواهد اقامه کرده است؛
2. گاه به دیده نقد و اشکال به آنها نگریسته است؛
3. گاه رأیی را توضیح داده و از پرده اجمال و ابهام بیرون کشیده است
از این حیث که او بهدقت و تفصیل ناظر به آرای درایه و حدیثشناسانه قبل از خود است، میتوان او را «لسان التراث» دانست؛ یعنی چه درایه شهید نخستین تألیف مستقل حوزه درایه باشد، چه نباشد، در آینه آن میتوان عمده آرای مصطلحالحدیث دانشمندان شیعه و بلکه مسلمان را ملاحظه کرد. مراجعه و استفاده و نظارت وی به دانشمندان طایفه در فصل اول کتاب اول، که مربوط به اقسام حدیث است، بیشتر بهچشم میخورد. این استفاده و مراجعه در فصل دوم که موضوع پذیرش یا رد روایت افراد است، کمتر و در فصل سوم، که طرق تحمل و طرق نقل آن است، اصلاً از شیعه نامی در میان نیست و در فصل چهارم که اسماء و طبقات رجال است، نه در مباحث اصلی، بلکه فقط در ضبط اسامی رجال آثار شیعه بهچشم میخورد.
مروری بر کیفیت تأثر شهید از آثار شیعی عمده قبل از خود، نکاتی عمده در روش او نمایان میسازد.
1- سید مرتضی
شهید به آرای حدیثی سیدمرتضی توجه تام دارد و در کتاب خود زمانی صرفاً آنها را نقل میکند، یا توضیح میدهد، گاه تأیید و تقویت مینماید و در برخی موارد نظرات وی را نقد میکند. نمونههای زیر مثالهایی از هر مورد است:
نمونه قبول
سیدمرتضی برای حصول علم به خبر متواتر، شرطی را اضافه میکند.(10) شهید میگوید این شرطی است که اختصاص به سیدمرتضی دارد و گروهی دیگر از محققان آن را به تبعیت از او آوردهاند. آنگاه شرط را در جای خود نیکو میشمرد و میافزاید: «هو جیّد فی موضعه» سپس برای آن احتجاج میکند.(11)
نمونه نقد
شهید در تعریف خبر در متن بدایه و حدیث آورده است: «...سواء قصد الخبر أم لا»، آنگاه در شرح خود افزوده است:(12) «این شرط برخلاف سیدمرتضی است که قائل است خبر به جز با قصد خبر محقق نمیشود؛ چون گاه خبر از ساهی و حاکی و نائم صادر میشود و مثل این را خبر نمینامند».(13) یا در خصوص خبر محفوف به قرائن سیدمرتضی اصل علم به آن را بهخاطر تخلّف از آن انکار کرده است،(14) اما شهید این را خطا میداند.(15)
نمونه توضیح
سیدمرتضی بر وجود نص بر امامت حضرت علی(علیه السلام) ادعای تواتر کرده است. شهید میگوید این ادعا بر تواتر مدلول حمل میشود، نه لفظ. چون شبههای نیست که اخبار در این مورد هریک اخبار آحادند و به این مسئله در مسائل تبانیات سیدمرتضی(16) اشاره کرده است.(17)
2-شیخ طوسی
شهید به آرا و عملکرد شیخ طوسی در خصوص روایات توجه دارد و گاه نسبت به آن نقاد جدی است. وی متنبّهشده است که بعضی از آرای حدیثی مشهور و مقبول طایفه در افکار شیخ طوسی که لزوماً دقیق و خالی از خطا هم نیست، ریشه دارد. این مسئله از دیدگاههای بسیار مهم شهید در حوزه حدیث است که پس از وی، شماری دیگر از دانشوران و حتی معاصران را تحتتأثیر قرار داده که ریشه بسیاری از آرا در حوزه دانشهای مختلف از حدیث و رجال و فقه و تفسیر و…، منفردات شیخ طوسی است که توجه به آنها، و گاه وجه خطای موجود در آنها، تأثیر شگرف و تأثیرگذاری در علوم مختلف دارد.
مثلاً درخصوص عمل به حدیث حسن، شهید شیخ را از کسانی دانسته که مثل حدیث صحیح مطلقاً به آن عمل میکنند. وی میگوید شیخ اگرچه در کتابهای اصولیش ایمان و عدالت را شرط دانسته است،(18) اما در کتابهای حدیث و فروع، اموری غریب از او شاهدیم؛ گاه به خبر ضعیف مطلقاً عمل میکند، جایی اخبار صحیح زیادی را با یک حدیث ضعیف تخصیص میزند، گاه حدیث را بهخاطر ضعفش رد نکرده، به این جهت تصریح مینماید و گاه حتی خبر صحیح را رد میکند و بر این مطلب به مثل عبارت سیدمرتضی تعلیل میکند که «إنّه خبر واحد لایوجب علماً و لاعملاً».(19)
برای مثال، درخصوص اینکه شیخ به خبر ضعیف عمل میکند، میگوید علت این عمل شیخ، آنچنانکه خود بر این امر اعتذار کرده است، این است که معتقد است گاه اشتهار مضمون خبر، ضعف طریق را جبران میکند و خبر اثبات میشود. سپس به نقد و تحلیل این نظر میپردازد، به اینصورت که شهرت اگر بخواهد مؤثر در جبران ضعف خبر باشد، باید قبل از زمان شیخ محقق باشد و ما پیش از زمان او شهرت محققی نداریم. چون دانشمندان قبل ایشان یا مثل سیدمرتضی مطلقاً خبر واحد را رد یا کسانی بودند که احادیث را بدون توجه به صحت و سقم آن گردآوری میکردند که دیدگاه و عملکردشان نمیتواند سنجه اعتبار باشد. پس قبل از زمان شیخ عمل به مضمون خبر بهنحوی که ضعف آن را جبران کند، جداً محقق نبود. صاحب معالم فرزند شهیدثانی بر این کلام پدر خرده گرفته است.(20)
شهید سپس میگوید، شیخ در کتابهای فقهی خود به خبر ضعیف عمل کرد. بعد از او فقها و دانشمندان از او پیروی کردند؛ یعنی اکثر آنها بهجز تعداد بسیار کمی بدون اینکه خود احادیث را بررسی کنند، مقلد شیخ شدند. مگر کسی مثل ابنادریس که مطلقاً عمل به خبر واحد را جایز ندانست.(21)
متأخران که دیدند شیخ و تابعان او به مضمون خبر ضعیف عمل کردهاند، و بر این عملکرد خود دلیلی آوردهاند، باشد خداوند عذر آنها را بپذیرد، پنداشتند که عمل به این خبر مشهور است و این شهرت را جابر ضعف سند قرار دادند، اما با نگاه منصفانه درمییابیم که بازگشت همه اینها به شیخ است و این شهرت در جبران ضعف سند کافی نیست. وی میافزاید سدیدالدین محمود حمصی، سیدبن طاووس و گروهی دیگر از جمله کسانی هستند که این قاعده متنبه را یادآوری کردهاند. سیدبن طاووس در کتابش میگوید که جد صالحش ورّامبن ابیفراس به او خبر داده که حمصی گفته بعد از شیخ طوسی «لم یبق للإمامیّة مفتٍ علی التحقیق بل کلّهم حاك» و در پی آن آورده است که تاکنون مدار افتا و جواب همان چیزی است که از کلام علمای متقدم حفظ شده است.(22) شهید در پایان گفته است، چیزی که بیان کرده، بخش کوچکی از آن است که در ذهن داشته است و کسی که رجال را بهحق بشناسد، آن را میپذیرد، اما کسی که بخواهد حق را به رجال بشناسد، از آن روی میگرداند.(23)
3- علامه حلّی
شهید به اقوال و آرای حدیثی علامه عنایت دارد و کتب مختلف وی مدنظر اوست. مثلاً در جواز عمل به حدیث حسن، علامه را در شمار کسانی میآورد که آن را رد میکنند و در قبول روایت، ایمان و عدالت را شرط میداند، و گفته که علامه در کتابهای اصلیش بر این مطلب قطع دارد.(24)
شهید گاه بنابه نظر علامه، اصطلاحی را توسعه داده یا ترمیمکرده است. مثلاً در تعریف حدیث حسن، اصطلاح رایج این است که حسن، حدیثی است که تمام راویان آن در تمام طبقات امامی و ممدوح باشند. شهید حسبنظر علامه این اصطلاح را توسعه میدهد و میگوید: حسن حدیثی است که تمام راویان آن امامی و ممدوح باشند؛ اگر این روند متصل نباشد، یا تمام مراتب خاص این شرایط را داشته باشد و سپس منقطع شود، گفته میشود حدیث تا مرتبه فلان راوی، حسن است. بهعبارت دیگر قسم دیگری از حسن، یعنی حسن نسبی، مطرح میشود. آنگاه حکم علامه و غیر او را به اینکه طریق فقیه به منذربن جفیر حسن است، با آنکه حال منذر از حیث مدح یا قدح معلوم نیست یا حسندانستن طریق فقیه را به ادریسبن زید یا روایت زراره درباره حجتالإسلام،(25) با آنکه مقطوعه است، از همین قبیل دانسته است.(26)
4- محقق حلّی
شهید به اقوال محققحلّی در المعتبر نیز نظر دارد:
گاهی قول او را فقط نقل کرده، مثل اینکه گفته است، عدهای از فقها به اخبار ضعیف عمل کردهاند و بر این امر به انجبار ضعف به شهرت یا اسبابی نظیر آن، مثل «ما دلّت القرائن علی صحّته»،(27) استناد کردهاند.(28) گاهی نظر وی را علاوه بر نقل، نقد هم نموده است؛ مثلاً محقق گفته است که کاذب گاه درست میگوید و فاسق هم همیشه دروغ نمیگوید و نپذیرفتن مطلق روایت غیرمؤمن، سبب طعن به علمای ما و قدح به مذهب است؛ چون هیچ مصنفی نیست مگر آنکه همانطور که گاه به خبر شخص تعدیل شده عمل میکند، گاه هم به روایت شخص مجروح عمل مینماید.(29)
شهید بهتفصیل این قول را نقد کرده و گفته است که ظاهراً این قول محقق به اعتبار مطلق ایمان در قبول خبر ضرری نمیزند؛ چون مجرد احتمال صدق کاذب در جواز به قول او، با وجود نهی از آن، آسیبی نمیرساند و قدح در مذهب نیز ظاهر نیست. چون کسانی مثل سیدمرتضی از اصحاب ما که به خبر واحد عمل نمیکردهاند، مصنفاتشان از خبر ثقه تقلیدی که به حد تواتر نرسد، خالی است؛ چه رسد به خبر مجروح و مصنفاتی که شامل اخبار مجروحین هستند، مبنی بر مذهب مفتی به مضمون آنهاست…(30)
5- شهید اول
دیدگاهها و آثار شهید اول بهطور جدی به مطالب شهید ثانی جهت داده و در آن تأثیر داشته است:
گاه در تدقیق تعاریف از دقتهای خاص او بهره جسته است. گفتنی است شهید اول بهخوبی از اقوال عامه آگاه بوده و توجه و تنبّه وی به مطالب ایشان در جمله آثارش پیداست. عامه در تعریفشان از حدیث صحیح میگویند: «إنّه ما اتّصل سنده بنقل العدل الضابط عن مثله وسلم عن شذوذ وعلّة».(31) شهید ثانی در تعریف صحیح آورده است: «وهو ما اتّصل سنده إلی المعصوم بنقل العدل الإمامی عن مثله فی جمیع الطبقات وإن اعتراه شذوذ».(32) قید «و إن اعتراه شذوذ» چیزی است که از شهید اول گرفتهشده است.(33)
در بعضی موارد هم با نظر در دیدگاههای شهید اول، دقتی بر دقتهای او افزوده است؛ مثلاً در تعریف حدیث قوی در متن آورده است: «قد یطلق القوی علی مرویّا لإمامی غیر الممدوح ولا المذموم» بعد در شرح افزوده است که قید «غیر الممدوح ولا المذموم» بهتر از قول شهید اول است که فقط غیرمذموم را آورده است؛(34) چون شامل حسن هم میشود.(35)
بههرحال باید گفت به اقوال و آرای او نظر داشته است. مثلاً در جواز عمل به حدیث حسن که آرای اصحاب را به سه دسته قبول مطلق، رد مطلق و تفصیل تقسیم کرده است، محقق در المعتبر(36) و شهید در ذکری(37) را از جمله کسانی آورده که قائل به تفصیلاند. یعنی به چنین احادیثی، اگر مضمونش مشتهر بین اصحاب باشد، عمل میکنند.(38)
دوم. تألیفات عامه
نقش کتب درایه اهلسنت در تکوین و شکلگیری درایه شهید بهگونه دیگری است. از آنجاکه در میان عامه تا قبل از او تألیفات مستقل متعددی در این فن نگارششده بود، شهید در اصل ساختار، عنوانها، تنظیم و تبویب، تعاریف، بیان اقوال و آرا و گاه در خود آرا و پذیرش و گزینش رأی صواب، از این کتب تأثیر پذیرفته است. شهید عمدهترین تأثیر را از مقدمه ابنصلاح و کفایه خطیب بغدادی گرفته است.
1- مقدمه ابنصلاح
کتاب ابنصلاح - که نام اصلیش علومالحدیث و مشهور به مقدمه ابنصلاح است - اثر ابوعمرو عثمانبن عبدالرحمان شهرزوری دمشقی حافظ، معروف به ابنصلاح (م 643ق) بهشمار میرود. شهید از این کتاب متأثر است، همانطور که این اثر در اکثر تألیفات درایه بعد خود تأثیرگذار بوده و شمار بسیاری از حدیثشناسان نسبت به کتاب وی فعالیتهای علمی گوناگون از شرح، اختصار و غیر آن انجام دادهاند.
نظم و ترتیب کتاب
در نظم و ترتیب، شهید از ابنصلاح تأثیر گرفته است. ابنصلاح هم مثل شهید، ابتدا مقدمهای میآورد، سپس به بیان اقسام حدیث، آنگاه پذیرش یا رد حدیث و پس از آن به معرفت طبقات روات و علما میپردازد.
تعریفها
تعاریف و مصطلحات نیز به همان کیفیت مقدمه ابنصلاح آورده شده است. در این رابطه شهید یکی از چند کار را کرده است؛ گاه عبارت ابنصلاح را عیناً یا با تغییراتی بسیار مختصر در واژگان بدون تغییر در معنا آورده است. برای مثال در تعریف حدیث مضطرب ابنصلاح میگوید:
«المضطرب من الحدیث هو الذی تختلف الروایة فیه فیرویه بعضهم علی وجه وبعضهم علی وجه آخر مخالف له وإنّما تسمیه مضطرباً إذا تساوت الروایتان أما إذا ترجحت إحداهما بحیث لاتقاومها الأخری بأن یکون راویها أحفظ أو أکثر صحبة للمروی عنه أو غیر ذلك من وجوه الترجیحات المعتمدة فالحکم للراجح ولایطلق علیه حینئذ وصف المضطرب ولا له حکمه».(39)
شهید مضطرب را چنین تعریف میکند:
«و هو ما اختلف راویه المراد به الجنس فیشمل راویه الواحد والأزید فیه أی فی الحدیث متناً أو اسناداً فیروی مرة علی وجه وأخری عل وجه آخر مخالف له وإنّما یتحقّق الوصف بالإضطراب مع تساوی الروایتین المختلفین فی الصحة وغیرها بحیث لم تترجح إحداهما علی الأخری ببعض المرجحات إنّما لو ترحجت إحدیهما علی الأخری بوجه من وجوهه کان یکون راویه أحفظ أو أضبط أو اکثر صحبة للمروی عنه ونحو ذلك من وجوه الترجیح فالحکم للراجح من الأمرین والأمور فلایکون مضطرباً».(40)
میبینیم که تغییرات از حد تغییر صیغه افعال یا افزودن و کاستن کلماتی بدون تغییر در اصل معنا فراتر نمیرود و درواقع کلام شهید بازنویسی مطلب ابنصلاح است.
گاهی هم همان تعاریف با همان قیود آمده با این تفاوت که اصطلاحات عامی به شیعی تغییر و متنی را براساس اعتقادات شیعه بومیسازی کرده است. مثلاً در تعریف حدیث موقوف ابنصلاح میگوید: «و هو ما یروی عن الصحابة رضی اللّه عنهم من أقوالهم أو أفعالهم ونحوها فیوقف علیهم ولایتجاوز به إلی رسول اللّه ثمّ إنّ منه ما یتّصل الإسناد فیه إلی الصحابی … ومنه ما لا یتصل إسناده…»(41) شهید در تعریف حدیث موقوف مینویسد: «و هو ما روی عن مصاحب المعصوم من قول أو فعل متّصلاً کان أو منقطعاً».(42) میبینیم که به جز تغییر صیغه افعال و تغییر صحابی رسول - که مطابق اعتقاد عامه است، به مصاحب معصوم(علیه السلام) که مطابق اعتقاد شیعه است، دو تعریف یکی هستند. یعنی در مثل این موارد شهید کوشیده است تعاریف و اصطلاحات ابنصلاح را با تغییر در عبارت با مبانی شیعه همساز کند.
ترتیب مطالب ذیل عناوین هم دقیقاً یکی است. فقط در عبارات، تغییراتی اندک وجود دارد یا نسبت به آن اضافه و نقصانی در بعضی قیود دیده میشود. مثلاً ذیل حدیث موضوع ابنصلاح ابتدا موضوع را تعریف کرده است، آنگاه علائم وضع و جعل را برشمرده است و سپس به بیان اقسام واضعان پرداخته است.(43) همین ترتیب دقیقاً و بدون کوچکترین تغییری در کتاب شهید به چشم میخورد.(44)
مثالها
شهید ثانی در کتاب خود عمدتاً از کتب عامه شاهد آورده و مثال ارائه کرده است. ریشه این مطلب نخست به تسلطش به روایات عامی و شاگردی کردن وی بهطور گسترده نزد استادان سنی بازمیگردد؛ دوم به تأثر شدیدش از کتاب ابنصلاح مربوط است. موارد متعددی در کتاب وی یافت میشود که برای مطلبی از کتب روایی عامه مثال میآورد؛ درحالیکه مثالهای آن مورد در کتب شیعی در اختیار وی فراوان است یا اصلاً همان روایات عامی، با تغییرات اندکی در متن، توسط شیعه در همان منابع مورد مراجعه وی موجود بوده است. مثلاً درباره روایت مزید، حدیثی است که در آن زیادهای در سند یا متن وجود دارد که در غیر آن موجود نیست، از کتب عامی برای موردی که رابطه مزید و غیر آن عموم و خصوص مطلق باشد، چنین مثال آورده است:(45)
حدیث «جُعلت لنا الأرض مسجداً وطهوراً».(46) در روایت دیگری به این صورت است که «جُعلت لنا الأرض مسجداً وترابها طهوراً».(47) همین روایت با تغییر اندکی در منابع شیعی وجود دارد و جالب اینجاست که در آنجا هم همین نکته یعنی زیادت کلمه «ترابها» بین دو نقل مختلف این روایت دیده میشود. با این وجود، شهید اشارهای به آن نمیکند. شیخ صدوق در الفقیه آورده است: «قَالَ النبِی(صلی الله علیه واله وسلم)…: جُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً الحدیث».(48) درحالیکه محقق در المعتبر روایت را با زیاده کلمه «ترابها» نقل میکند: «جَعْفَرُبن الْحَسَنِبن سَعِیدٍ الْمُحَققُ الْحِلّی فِی الْمُعْتَبَرِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه(صلی الله علیه واله وسلم): جُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ مَسْجِداً وَتُرَابُهَا طَهُوراً الحدیث».(49) منبع این دو حدیث کتاب الفقیه صدوق و المعتبر محقق حلّی است که هر دو در اختیار شهید ثانی بوده و در جایجای کتاب خود از آنها استفاده کرده است.
یا در مورد جمع احادیث مختلف به وجوه تبرعی از کتب عامه مثال آورده است؛(50) درحالیکه این قبیل جمعها در کتابهای شیخ طوسی، که از منابع شهید بوده، فراوان است؛ یعنی معمولاً نمونههای شهید عیناً همان نمونههای ابنصلاح است و وی در مثال آوردن عمدتاً به این کتاب مراجعه و از آن استفاده کرده است.
اقوال
مصدر عمده شهید در نقل اقوال، کتاب ابنصلاح است. وی اقوال را از این کتاب میآورد و گاهی به مجرد نقل بسنده مینماید. برای مثال، در اعتبار حدیث معنعن نقل کرده که بعضی ادراک بین راوی و مروی عنه را شرط کردهاند و برخی اینکه این راوی به روایت از این شخص معروف باشد. آنگاه گفته است اظهر آن است که این دو شرط نیست.(51) هر دو قول در مقدمه ابنصلاح نقل شده است، قول اول از ابوالحسن قابسی و قول دوم از ابوعمرو مقری است.(52)
در برخی موارد قولی را نقل میکند که قول ابنصلاح است و آن را میپذیرد یا اقوالی نقل و سپس مختار خود را، که همان مختار ابنصلاح است، بیان میکند و بر آن دلیل میآورد. مثلاً، درخصوص تدلیس گفته، در اینکه آیا تدلیس سبب جرح فاعل آن است یا نه، یعنی اینکه اگر یک راوی به تدلیس شناخته شد، سپس حدیث دیگری بدون تدلیس برای ما نقل کرد، آیا حدیثش را بپذیریم یا نه، دو قول وجود دارد، اما ابنصلاح تفصیل را برگزیده است.(53)
آنگاه شهید خود تفصیل را اجود دانسته است؛ به این صورت که اگر راوی تصریح کرد به چیزی که مقتضی اتصال است مثل «حدّثنا» و «أخبرنا» بپذیریم، اما اگر چیزی آورد که محتمل اتصال و غیر آن باشد مثل «عن» و «قال» آن را در حکم مرسل بدانیم. بر این تفصیل نیز چنین دلیل میآورد که مرجع این تفصیل این است که تدلیس ضرری به عدالت نمیزند، اما موجب شک در اسناد میشود. پس فقط درصورتیکه با لفظی حدیث را نقل کند که احتمال تدلیس در آن نباشد، حدیثش پذیرفته میشود، اما در قول قبول مطلق وقتی معارض نباشد، بهخاطر ظاهر سند حکم به اتصال آن میشود.(54)
مثلاً، نقل میکند، اما سپس آنکه به نظر خودش حق است را میآورد. مثلاً در احکام اسناد مُعَنعَن گفتهاند آن از قبیل مرسل و منقطع است، تا اتصالش به غیرش معلوم باشد، چون عَنعَنه اعم از اتصال لغوی است، اما شهید اظهارنظر میکند که صحیح چیزی است که جمهور محدثان بر آناند که متصل است، آنگاه که ملاقات راوی با عَنعَنه با کسی که از وی روایت کرده است ممکن باشد و مشهور به تدلیس هم نباشد.
گاهی نیز شهید یکان یکان اقوال را میآورد که ابنصلاح نقل میکند و درباره آن نظر میدهد و درجات و مراتب آنها را بیان مینماید.
2- الکفایه خطیب بغدادی
ابوبکر احمدبن علی معروف به خطیب بغدادی (م 463ق) کتابی در علم درایه با نام الکفایة فی علم الروایة نگاشته است. این کتاب اگرچه در نظم و سامان همچنین محتوا با مقدمه ابنصلاح تفاوتهای جدی دارد و حاوی مسائل گوناگون است، اما از منابع ابنصلاح در نگارش کتاب خود بوده است. برخی مطالب، و بهویژه اقوال که شهید در درایه آورده از این کتاب گرفتهشده است؛ زیرا در مقدمه ابنصلاح نشانی از آنها نیست. ظاهراً کفایه خطیب مستقیماً مورد استفاده شهید بوده است.
برای نمونه در مبحث طرق تحمل حدیث، آنگاه که از سماع سخن میگوید به حدیثشناسان نسبت میدهد که در حمل طریق نقل بر سماع شرط دانستهاند که از کسی واقع شود که چنین شناختهشده که «قال فلان» را فقط در صورت سماع مستقیم بهکار میبرد و تصریح نمودهاند که این شرط برای پیشگیری از تدلیس است. این شرط در الکفایة خطیب بغدادی(55) بهچشم میخورد. شهید اگرچه عدم اشتهار این شرط را اظهر میشمارد، خود به اشتراط آن راغب است و آن را اولی دانسته است.(56)
3- دیگر کتب درایه عامّه
دیگر کتب اهلسنت در درایه مانند حاکم نیشابوری (م 321ق)،(57) التقریب و التیسیر ابیزکریّا یحییبن شرف نووی (م 776)(58) و تدریبالراوی فی شرح تقریب النواوی اثر جلالالدین عبدالرحمنبن ابوبکر سیوطی (م 911ق)(59) و مجامع الأصول ابناثیر جزری و فتح المغیث و… مورد مراجعه و استفاده او بودهاند.
(3). رابطه درایه شهید با تألیفات بعد از خود
درایهنگاران بعد شهید، عمدتاً تحتتأثیر مستقیم اویند. شماری از آثار حدیثشناختی که در آنها تأثیر مستقیم کتاب شهید ثانی مشهود است، عبارتاند از: صاحب وصولالأخیار إلی أصولالأخبار (م 984ق)، منتقیالجمّان فی أحادیث الصحاح والحسان، جمالالدین حسنبن زینالدین فرزند شهید (م 1011ق)، الوجیزة فی علمالدرایة شیخ بهایی (م 1031ق)، الرواشحالسماویة میرداماد محمدباقر حسین استرآبادی (م 1041ق) و مقباسالهدایة فی علمالدرایة شیخ عبداللّه مامقانی (م 1351ق).
پدر شیخ بهایی، شیخ حسینبن عبدالصمد عاملی، شاگرد شهید بوده است. او همان کسی است که شهید پیشبینی شهادت خود را به وی گفته بود. کتاب وصولالأخیار او درواقع بیان مطالب استاد، با نقد اجتهادی آن است. این کتاب با تقدیم و تأخیرهای جزئی همان ترتیب کتاب درایه شهید را دارد، اما مشتمل بر اضافاتی نسبت به آن است و همه مطالب آن کتاب را هم ندارد، اما بهوضوح معلوم است نظرات مؤلف ناظر به آرا و دیدگاههای شهید در کتاب درایه خود است. اقسام حدیث و تعاریف آنها تماماً ناظر به کتاب شهید نگاشتهشده است. البته کتاب وصولالأخبار در این موارد مشتمل بر شماری از تنبیهات سودمند است.(60)
نظرات و اختیارات صاحب وصولالأخیار گاه در سوی مقابل آرای استاد خود است. مثلاً در مبحث طرق تحمل حدیث در بحث اعلام وی، تعریف این طریق را عیناً از استادش میگیرد و میگوید: «و هو أن یعلم الشیخ الطالب أنّ هذا الحدیث أو الکتاب سماعه مقتصراً علیه». شهید اعلام را چنین توضیح میدهد: «و هو أن یعلم الشیخ الطالب أنّ هذا الکتاب أو هذا الحدیث روایته أو سماعه مقتصراً علیه». دو تعریف یکی است، اما در جواز عمل به این طریق شهید، پس از نقل اقوال، قائل به عدم جواز مطلقاً شده است.(61) درحالیکه پدر شیخ بهایی، در حالت صحت سند، جواز را برگزیده و بر آن از اقوال امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) تأیید آورده است.(62)
بنابراین، کتاب شهید ثانی در علم درایه آینه تراث اسلامی پیش از خود در حوزه مطالعات حدیثشناختی و از بسیاری جهات در میان تألیفات امامیه پیشتاز و شایان توجه و تأمل بسیار است.
نتیجهگیری
1. شیعه از همان قرنهای نخست در زمینه دانش درایه تألیف داشته است. اگرچه بهخاطر عروض حوادث مختلف اکثر آنها بهدست ما نرسیده است.
2. اگر بهنظر آید تألیفات شیعه در این زمینه از حیث زمان دیرتر از عامه شروعشده است، سبب امکان اعتباریابی احادیث با توجه به وجود قرائن تا قرن هشتم هجری بوده است.
3. بنای شهید در الدرایة جمعآوری اصطلاحات دانش درایه با توجه به مجموع تراث اسلامی، تحلیل و طبقهبندی اقوال و اظهارنظر در موارد لازم بوده است. او با حفظ هویت شیعی درایهای مقارن برای مسلمین نگاشته است.
4. شهید ثانی اولین کسی است که بیشتر مسائل علم درایه را جمع کرد و اصول آن را به روشی خاص آراست و کتابش نزد دانشمندان مصدر علم درایه و محل مراجعه ایشان شد.
5. آثار سیدمرتضی، شیخ طوسی، علامه حلّی، محقق حلّی و شهید اول، عمدهترین آثار شیعی هستند که شهید در تدوین درایه خود به آنها به سهصورت نظر داشته است: طرح و پذیرش و اقامه شاهد برای تقویت آنها، نقد و اشکال، توضیح آراء مجمل و مبهم.
6. شهید در اصل ساختار، عنوانها، تنظیم و تبویب، تعاریف، بیان اقوال و آرا و گاه در خود آرا و پذیرش و گزینش رأی صواب، از کتب عامّه بهویژه از مقدمه ابنصلاح و کفایه خطیب بغدادی تأثیر پذیرفته است.
7. درایهنگاران بعد از شهید، عمدتاً از او تأثیر گرفتهاند. برای نمونه وصولالأخیار پدر شیخ بهایی بیان مطالب شهید ثانی با نقدی اجتهادی است.(63)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.